زمانی که من ابتدایی بودم در انشا با موضوع « می خواهید در آینده چکاره شوید ؟» پاسخ ها به کرات تکرار می شد ؛ پزشک ، مهندس ، خلبان و معلم اما من همیشه دوست داشتم نویسنده یا نقاش بشوم و این انتخاب شغل ، برای نسل من عجیب بود .

داستان از نوشتن متن های کوتاه ، دلنوشته ، خاطرات روزانه ، انشاهای طولانی و … شروع شد . تا چشم برهم زدم دانشجوی روزنامه نگاری بودم و از سال ۸۷ در روزنامه ها شروع به کار کردم .بعدها خواستم در این رشته ادامه تحصیل بدهم به یاد دارم استادی داشتیم که مدام می گفت روزنامه نگاری دیگر بس است هر آنچه باید یاد بگیرید در مقطع لیسانس آموخته اید ادامه این رشته نیازی نیست چیزی زیادی به آموخته هایتان نمی افزاید . اما من عاشق این رشته بودم و چشم عاشق بسته است پس ادامه دادم . بگذریم که ورودی های سال ۸۵ دانشگاه آزاد بندرعباس تمام تلاش خود را با نامه نگاری به تهران برای اضافه شدن مقطع کارشناسی ارشد در بندرعباس را انجام دادند اما خب چه کسی به حرف ما توجه می کرد استان من فقط دروازه اقتصادی کشور است و اقتصاد را می گرداند همین و بس . پس مجبور شدم با تمام سختی های پیشرو برای ادامه این رشته به یزد بروم و دوسال به دلیل اینکه شاغل بودم در رفت و آمد بین یزد و بندرعباس بودم سخت بود اما به سختی اش می ارزید . اما برگردیم به موضوع خودمان ؛ هر سال این موقع ها بعضی از دوستان مهربانم از من می خواهند در مورد سختی ها ، مشقت ها ، لذت ها و خوبی های خبرنگاری بنویسم .

توصیه ام بعد از ۱۳ سال کار خبری برای افرادی که می خواهند وارد این حرفه شوند و فکر می کنند خبرنگاری ورود به باغ پُر گل و سنبل است این است که از همین اول راه برگردند و بیخیال این حرفه شوند . حتما می پرسید چرا ؟
درآمد ندارد ، سختی دارد ، سکوت دارد ،با کلی جنگ چند سالی است که جز رده بندی مشاغل سخت شده ایم ، سانسور دارد ، حتی گاهی خودت مطلب خودت را سانسور می کنی که مبادا به جایی ، دوستی ، همکاری ، همشهری ، مسئولی بربخورد و این رسالت ما نیست …
آری از سخت ترین کارها در این حرفه سانسور کردن خودت است تو باید هوای همه را جز خودت و حرفه ات داشته باشی .
خیلی وقت ها کارهای دیگری جز خبرنگاری به من پیشنهاد می شود تا کار خبر را کنار بگذارم اما نمی دانم چطور است که وقتی با علاقه به این حرفه وارد می شوی حسابی معتادت می کند . آنقدر زیاد که میزان اعتیادت را نمی دانی ، مدام می خواهی از این مواد بهره ببری و همیشه می نویسی ، می نویسی و می نویسی و خیلی وقتها اینها در حد همان نوشته در فایل های نوشتاری گوشی یا لپ تاپ ات می ماند خاک می خوردو خاک می خورد و بعد از چند سال به آنها سر می زنی غبار روبی می کنی و خودت را در آینه مطالبت می بینی و می گویی چقدر تغییر کرده ام ، چقدر بی صدا شده ام و قلمم چقدر ناتوان شده است دیگر مثل قبل نمی توانی خودت باشی چون تو شده ای سانسور چی قلمت …
جمیله دبیری نیا